در تاریخ ملتها، لحظاتی هست که شبیه به صافی عمل میکند؛ لحظاتی که هیاهوها کنار میرود و عیار واقعی افراد روشن میشود. جنگ ایران و اسرائیل از آن دست لحظات بود؛ لحظهای که هر کس باید موضع خود را با شفافیت اعلام میکرد. با ملت یا با دشمن ملت.
سالهاست گروهی خود را اپوزیسیون نظام معرفی کردهاند؛ گروههایی با طیفهای فکری متفاوت، از پادشاهطلب گرفته تا چپهای دوآتشه، لیبرالهای نوگرا تا ناسیونالیستهای مدرن. بسیاری از این گروهها، خود را نه ضدایران، بلکه «ضدجمهوریاسلامی» معرفی میکردند. آنها در شعار، از وطن و مردم میگفتند، اما در عمل، کارنامهای پر از ابهام داشتند.
حالا، جنگ ۱۳ روزه ایران و اسرائیل، لحظه داوری بود.
وقتی نخستوزیر رژیم صهیونیستی رسماً اعلام کرد که ایران را هدف گرفته، وقتی مراکز علمی و نظامی کشور هدف حملات مستقیم قرار گرفت، وقتی دانشمندان این خاک ترور شدند و خونشان بر زمین ریخت، و ۱۰ها کودک و زن بیگناه شهید شدند، دیگر نمیشد با ابهام موضع گرفت.
شماری از مدعیان ملیگرایی و آزادیخواهی، در این بزنگاه تاریخی، در جبهه دشمن ایستادند؛ یا سکوت کردند، یا با وقاحت از اسرائیل حمایت کردند. اینها کسانی بودند که سالها زیر پرچم «نجات ایران» شعار دادند، اما در لحظهای که ایران به دفاع نیاز داشت، آن را تنها گذاشتند. تاریخ، این خیانت را فراموش نخواهد کرد.
در مقابل، بسیاری از مردم – حتی از میان منتقدان نظام – از کشورشان دفاع کردند. بدون آنکه نیاز به سانسور باورها و عقایدشان باشد، فقط گفتند: الان وقت تسویهحساب داخلی نیست؛ ایران در خطر است.
جنگ اخیر، آزمونی بود برای اثبات یا ابطال صداقت مدعیان.
و آزمون سختی بود برای آنها که سالها ادعای «دوستداشتن ایران» را فریاد زده بودند.
ملت ایران، قضاوت خود را کرده است.
ما، در میانه آتش و خاکستر، روشنتر از همیشه دیدیم که چه کسانی رفیق روزگار سختاند، و چه کسانی با نقاب بر صورت، پشت خنجر دشمن پنهان شدهاند.