سپینو

0

بهرام بیضایی؛ خاموشی اندیشمندی که تئاتر و سینمای ایران را از نو نوشت

  • کد خبر : 12557
  • 07 دی 1404 - 22:55
بهرام بیضایی؛ خاموشی اندیشمندی که تئاتر و سینمای ایران را از نو نوشت
بهرام بیضایی، نمایشنامه‌نویس، فیلم‌ساز و پژوهشگر برجسته فرهنگ و هنر ایران، در روز تولدش چشم از جهان فروبست؛ هنرمندی که بیش از پنج دهه، با تکیه بر اسطوره، تاریخ و زبان ایرانی، مسیر تئاتر و سینمای ایران را دگرگون کرد و به مرجعی بی‌بدیل در اندیشه نمایشی بدل شد.

وفاق ملی:

پایان یک مرجع فرهنگی

درگذشت بهرام بیضایی، تنها خاموشی یک هنرمند شناخته‌شده نیست؛ پایان حضور یکی از آخرین مرجع‌های فکری و فرهنگی هنر معاصر ایران است. او از معدود چهره‌هایی بود که نامش نه به یک فیلم یا نمایش خاص، بلکه به یک «شیوه اندیشیدن» گره خورده بود. شیوه‌ای که در آن تاریخ، اسطوره، سیاست، زبان و هویت ایرانی در هم تنیده می‌شدند و به اثر هنری بدل می‌گشتند.

بیضایی بیش از پنج دهه، بی‌وقفه نوشت، ساخت، پژوهش کرد و آموزش داد؛ بی‌آنکه به جریان‌های غالب، سلیقه بازار یا فشارهای رسمی تن دهد. همین استقلال، جایگاه او را یگانه و هم‌زمان مسیرش را دشوار کرد.

هنرمندی فراتر از سینما و تئاتر

بهرام بیضایی از بنیان‌گذاران موج نوی سینمای ایران به شمار می‌رود، اما تقلیل او به یک «کارگردان موج نو» ساده‌سازی جایگاهش است. سینمای او ادامه منطقی جهان نمایشنامه‌هایش بود؛ جهانی که در آن روایت خطی جای خود را به روایت چندلایه می‌داد و تماشاگر به قضاوت فراخوانده می‌شد.

فیلم‌هایی چون «رگبار»، «غریبه و مه»، «چریکه‌تارا»، «مرگ یزدگرد»، «باشو، غریبه کوچک» و «سگ‌کُشی» هر یک به‌نوعی بازتاب دغدغه‌های تاریخی و اجتماعی او هستند؛ از مسئله قدرت و حقیقت گرفته تا جنگ، زن، خشونت و فروپاشی اخلاقی.
بیضایی در این آثار، تاریخ را روایت نمی‌کند، بلکه آن را به محاکمه می‌کشد.

«مرگ یزدگرد»؛ تاریخ به‌مثابه دادگاه

نمایش و فیلم «مرگ یزدگرد» یکی از شاخص‌ترین نمونه‌های نگاه بیضایی به تاریخ است؛ اثری که سقوط یک شاه را نه نتیجه توطئه، که برآیند دروغ، قدرت و روایت‌های متناقض می‌داند. در این اثر، حقیقت نه امری قطعی، بلکه محصول روایت است؛ ایده‌ای که بعدها در بسیاری از آثار روشنفکری ایران تکرار شد.

«باشو، غریبه کوچک»؛ وطن فراتر از مرز

«باشو، غریبه کوچک» شاید مردمی‌ترین و در عین حال عمیق‌ترین فیلم بیضایی باشد؛ روایتی از جنگ، مهاجرت و هویت که بدون شعار، مفهوم «ایران» را از نو تعریف می‌کند. فیلمی که سال‌ها توقیف شد، اما پس از نمایش، به یکی از ماندگارترین آثار تاریخ سینمای ایران بدل گشت و نشان داد که بیضایی حتی در روایت‌های انسانی و ساده، نگاه فلسفی خود را حفظ می‌کند.

باشو، غریبه کوچک (۱۳۶۴)

زنان در جهان بیضایی

برخلاف بسیاری از هم‌نسلانش، زن در آثار بیضایی نه حاشیه‌نشین است و نه ابزار روایت. از «چریکه‌تارا» تا «سگ‌کُشی»، زنان کنشگر، جست‌وجوگر و پرسشگرند؛ شخصیت‌هایی که در برابر ساختارهای فرسوده قدرت می‌ایستند. نگاه او به زن، برخاسته از اسطوره و تاریخ است، نه کلیشه‌های رایج سینمایی.

صحنه ای از فیلم سگ‌کشی (۱۳۷۹)

«روز واقعه»؛ غیبتِ حاضرِ بهرام بیضایی

نام بهرام بیضایی با فیلم «روز واقعه» نیز گره خورده است؛ فیلمی که اگرچه کارگردانی آن را شهرام اسدی بر عهده داشت، اما فیلم‌نامه‌اش از درخشان‌ترین و ماندگارترین متن‌های بیضایی در سینمای ایران به شمار می‌رود. «روز واقعه» نمونه‌ای شاخص از توانایی بیضایی در بازخوانی تاریخ و اسطوره است؛ روایتی که به‌جای بازسازی مستقیم واقعه عاشورا، آن را از مسیر «جست‌وجو» روایت می‌کند.

در این فیلم، بیضایی برخلاف روایت‌های مرسوم آیینی، قهرمان را در مرکز حادثه نمی‌نشاند؛ بلکه مخاطب را همراه با شخصیتی بیرونی و پرسشگر به دل واقعه می‌برد. همین انتخاب روایی، «روز واقعه» را از یک اثر مذهبی صرف فراتر می‌برد و آن را به تأملی انسانی، تاریخی و اخلاقی بدل می‌کند؛ روایتی درباره مسئولیت، انتخاب و دیر رسیدن.

پژوهشگری که صحنه را می‌شناخت

بیضایی تنها هنرمند صحنه نبود؛ او یکی از جدی‌ترین پژوهشگران نمایش ایرانی نیز محسوب می‌شود. کتاب‌ها و پژوهش‌هایش درباره تعزیه، نقالی و نمایش‌های آیینی، هنوز از منابع مرجع دانشگاهی‌اند. او باور داشت مدرنیته بدون شناخت ریشه‌ها، به تقلید کور می‌انجامد؛ از همین رو همواره بر پیوند سنت و نوآوری تأکید می‌کرد.

زبان مستقل و بهای استقلال

مسیر حرفه‌ای بیضایی همواره با سانسور، توقف اجرا و محدودیت همراه بود. بسیاری از آثارش سال‌ها اجازه اجرا یا نمایش نیافتند و همین فشارها در نهایت به مهاجرت او انجامید. او در سال ۱۳۸۹ ایران را ترک کرد و در دانشگاه استنفورد، فصل تازه‌ای از فعالیت علمی و آموزشی خود را آغاز کرد؛ فصلی که در آن، فرهنگ ایرانی را در فضایی آزاد تدریس و بازخوانی کرد.

مرگ در روز تولد؛ پایانی نمادین

درگذشت بهرام بیضایی در روز تولدش، برای جامعه فرهنگی ایران معنایی نمادین دارد؛ گویی چرخه‌ای که با نوشتن و روایت آغاز شده بود، در همان نقطه به پایان رسید. با رفتن او، هنر ایران یکی از آخرین چهره‌های مرجع خود را از دست داد؛ چهره‌ای که هنر را نه سرگرمی، که ابزار اندیشیدن می‌دانست.

مرگ یزدگرد (۱۳۵۸)

لینک کوتاه : https://vefaghemelli.com/?p=12557
  • منبع : وفاق ملی
انفرادی

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.