بهانه نگارش این یادداشت، توقیف و سانسور سریال «سووشون» است؛ اثری که از آغاز پخش در پلتفرم نماوا بارها مورد تذکر ساترا قرار گرفته، توقیف شده و هماکنون تحت فشار سانسور قرار دارد. این رویداد تلخ، فرصتی است تا درباره ماهیت و پیامدهای سانسور در عرصه هنر و رسانه در ایران تأمل کنیم و دریابیم این سیاستهای محدودکننده چه دستاوردی برای جامعه داشتهاند.
وقتی هنر کالای زیرزمینی شد
در سالهای آغازین انقلاب، هنگامی که دسترسی قانونی به برخی آثار هنری و فرهنگی محدود شد، بازاری زیرزمینی و غیررسمی شکل گرفت که فیلمها و محتوای فرهنگی را نه به عنوان آثار هنری بلکه به عنوان کالایی پرمشتری مبادله میکرد. این پدیده علاوه بر نقض حقوق مادی و معنوی پدیدآورندگان، فرهنگی زیرزمینی و غیرقابل کنترل را پدید آورد که سرشار از آسیبهای اجتماعی و فرهنگی بود.
نابودی حقوق مادی و معنوی مولفان
همزمان، ممیزی گسترده کتابها و سختگیریهای مجوزدهی به انتشار آثار، موجبات پیدایش چاپخانهها و انتشارات غیرمجاز را فراهم کرد؛ جایی که حقوق مولفان نادیده گرفته میشد و آثار بدون مجوز رسمی و بدون رعایت قوانین حق نشر منتشر میشدند. این وضعیت علاوه بر خسارت مادی نویسندگان و هنرمندان، بستری ناامن و غیررسمی برای انتقال فرهنگ و دانش فراهم آورد.
ماهواره و آغاز تزلزل مرجعیت رسانه
با ظهور فناوریهای ماهوارهای، دسترسی مردم به شبکهها و محتوای خارجی گسترش یافت و این رخداد، آغاز به تزلزل مرجعیت فرهنگی و هنری رسانه ملی شد. تلاشهای متعدد برای جمعآوری و ممنوعیت استفاده از ماهوارهها، با توجه به گستردگی و همهگیری این فناوری، عملاً بینتیجه ماند. این امر باعث شد مخاطبان بهدنبال گزینههای جایگزین برای دریافت محتواهای متنوع باشند و بدینسان، صداوسیما جایگاه سنتی خود را از دست داد.
هنری که در چمدان هنرمندان رفت
در این میان، بسیاری از هنرمندان و فرهنگیان که با دشواریهای مجوزگیری و محدودیتهای سانسور روبرو بودند، ناگزیر به ترک وطن شدند. این مهاجرت نه تنها باعث محرومیت جامعه ایرانی از استعدادهای ارزشمند گردید، بلکه برخی از این هنرمندان در محیط جدید، رویکردها و سبکهای سیاسی متفاوتی را اتخاذ کردند که گاه باعث تضعیف بیشتر زندگی هنریشان هم شد.
فیلترینگ و اینترنتی که حتی برای کودکان هم آزاد شد
مرحله بعدی این محدودیتها، فیلترینگ گسترده سایتها و شبکههای اجتماعی بود. این اقدام با هدف کنترل فضای مجازی و مدیریت دسترسی کاربران انجام شد، اما آمار و تجربه نشان میدهد که نفوذ فیلترشکنها عملاً این محدودیتها را ناکارآمد کرده است. جالب آنکه کودکان و نوجوانان نیز به بهانه دسترسی به محتوای شبکههای اجتماعی، عملاً وارد دنیایی آزاد و بدون کنترل شدند که پیامدهای متعددی در حوزه تربیتی و فرهنگی بر جای گذاشت.
پلتفرمهای نمایش خانگی، همان آش و همان کاسه؟
در سالهای اخیر، با اعطای مجوز به چند پلتفرم نمایش خانگی برای ایجاد فضایی آزادتر نسبت به تلویزیون، امید به حفظ مرجعیت هنری و رسانهای داخلی زنده ماند. اما هنگامی که نظارت کامل این پلتفرمها به سازمان ساترا و صداوسیما واگذار شد، همان محدودیتها و خطکشیهای سختگیرانه به فضای نمایش خانگی نیز سرایت کرد. این سیاستها، به تدریج منجر به افت کیفیت آثار تولیدی و کاهش انگیزه و خلاقیت هنرمندان شده است.
همهچیز، آماده اکران بازیهای دشمن
در چشمانداز کلان، مجموعه اقدامات سانسور، فیلترینگ و محدودیتهای مستمر نه تنها نتیجهای مثبت به همراه نداشته، بلکه به محرومیت جامعه از هنر اصیل بومی و غلبه تولیدات خارجی، به ویژه از سوی کشورهایی که خود را رقیب یا دشمن فرهنگی ایران میدانند، انجامیده است. تغییر ذائقه هنری جوانان، که منشأ تغییر سبک زندگی و فاصله گرفتن از هویت ملی است، از جمله پیامدهای این روند است.
من جرب المجرب حلّت به الندامه
تجربه پنج دهه محدودیت و سانسور در عرصه هنر و رسانه، نشان داده است که این رویکردها راهگشا نیستند و اکنون وقت آن رسیده که با نگاه باز و خردمندانه، سیاستهای فرهنگی و هنری را بازنگری کنیم؛ تا هنر، زبان گویای جامعه و آینهای از فرهنگ اصیل و هویت ملی ایرانی باشد. البته اگر دغدغه و ارادهای باشد!