سپینو

0

«مرگ بر»؛ آغاز یک بن‌بست؛ منشأ سیاسی و روانی شعارهای حذف‌محور در ساخت قدرت

  • کد خبر : 11911
  • 05 آبان 1404 - 12:51
«مرگ بر»؛ آغاز یک بن‌بست؛ منشأ سیاسی و روانی شعارهای حذف‌محور در ساخت قدرت
روز یکشنبه در صحن علنی مجلس، جمعی از نمایندگان علیه رئیس‌جمهور پیشین ایران شعار «مرگ بر…» سر دادند. این واقعه از منظر رسانه‌ای شاید تکراری به‌نظر برسد — چه بسیار بارها که این نوع فریادها از زبان گروه‌های تندرو طنین‌انداز شده است — اما از منظر علم سیاست شایسته لحظه‌ای تأمل است؛ چرا که هر شعار، اعم از صدامدار یا نمادین، حامل پیام‌های ساختاری و روانی است که به تفسیر سیاسی نیاز دارد. در این یادداشت می‌کوشم با زبانی علمی، تاریخی و تحلیلی منشأ چنین شعارهایی را واکاوی کنم، نمونه‌هایی تاریخی را مرور کنم و در نهایت پیامدها و راه‌حل‌های عقلانی را پیش نهیم.

شعارهای «نابودی‌گر»؛ عرضی بر مفهوم

شعارهایی چون «مرگ بر…» را می‌توان گونه‌ایِ «گفتمان حذف‌گر» دانست؛ گفتمانی که طرف مقابل را از دایره مشروعیت سیاسی بیرون می‌نهد و از انسانِ سیاسی، موجودی صرفاً اخلاقی یا تهدیدآمیز می‌سازد که باید از صحنه حذف شود. در نظریه‌های سیاسی-اجتماعی، این نوع گفتمان‌ها با مفاهیمی چون «دی‌انسان‌سازی» (dehumanization)، «دشمن‌سازی» (enemy construction) و «سیاست حذف» (eliminationist rhetoric) هم‌پیوند است. از منظر روان‌شناسی اجتماعی نیز می‌توان آن را مصداق خروج از نحوۀ استدلال و ورود به میدان هیجان، هویت‌سازیِ تهاجمی و فشار همگانی برای هم‌نوایی دانست.

منشاها و محرک‌ها: چرا سیاستمدار یا نماینده شعار مرگ می‌دهد؟

  • ناکارآمدیِ استدلالی و سیاسی: وقتی توان اقناعی برای پاسخگویی به نقدها یا رقابت سیاسی ضعیف است، فریاد به‌جای استدلال می‌آید.
  • منافع گروهی و سیاستِ هویتی: در نظام‌های حزبی-فرقه‌ای یا در شرایط قطب‌بندی شدید، تحکیم هویت در برابر دیگری با تندترین نمادها انجام می‌شود.
  • مخاطب‌سازی و سیگنال‌دهی: چنین شعارهایی برای جلب توجه پایه اجتماعی خاص، نشان دادن خط‌مشی شفاف و افزایش مشارکت شتاب‌زده در صحنه عمل می‌کنند.
  • فقدان نهادگرایی و مهارهای نهادی: در غیاب قواعد روشنِ رفتار پارلمانی و رسانه‌ای، فریادهای حذف شتاب می‌گیرد.
  • سرمایه‌گذاری روی خشونت نمادین: در برخی موارد، شعاری که نماد خشونت می‌زند، پله‌ای به سوی خشونت واقعی می‌شود اگر دیگر سازوکارها مهارکننده نباشند.

تجربه تاریخی؛ نمونه‌هایی برای عبرت‌گیری

تاریخ معاصر جهان نمونه‌های متعددی از این دست رفتارهای زبانی را ثبت کرده است که پیامدها و مسیرهای متفاوتی داشته‌اند:

  • انقلاب فرانسه (1790s) و دوره ژاکوبین‌ها: فریادهای تند علیه «دشمنان انقلاب» در نهایت به اراده‌گری و استقرار «ترور» انجامید. رادیکال شدن زبان، به سیاست حذف واقعی کشید.
  • روسیه پس از ۱۹۱۷: بیانیه‌ها و خطابه‌های انقلابی در دوره‌ای به خشونت ساختاری و پاکسازی‌های گسترده تبدیل شد؛ جایی که حذف سیاسی با ابزارهای قضایی و فراتر از آن پیوند یافت.
  • آلمانِ نازی: اگرچه شعارهای «مرگ بر…» به آن شکل لفظیِ واحد نبود، اما گفتمان حذف و دی‌انسان‌سازی علیه گروه‌های هدف (به‌ویژه یهودیان) به سیاست‌های نسل‌کشی انجامید؛ نمونه‌ای از هم‌گرایی زبان حذف با قدرت سازمان‌یافته.
    -رواندا (۱۹۹۴): تبلیغات رسانه‌ای و خطابه‌های حذف‌گرانه نمونه‌ای از اینکه زبان چگونه می‌تواند زمینه‌ساز خشونتِ جمعی شود.
  • تجربه‌های گذار پس از تعارض (مثلاً برخی کشورها در اروپا پس از جنگ جهانی دوم یا جنوب آفریقا پس از آپارتاید) نشان می‌دهد که فروکش این نوع گفتمان، اغلب مستلزم نهادسازی قوی، مکانیسم‌های حساب‌رسی و فرآیندهای مصالحه بوده است.
    این نمونه‌ها دو درس روشن می‌دهند: نخست آنکه تکرار شعار حذف همیشه به خشونت فیزیکی نمی‌انجامد، اما آن را تسهیل می‌کند؛ دوم آنکه گفتمانِ حذف، در بسترِ ضعف نهادها و بحران‌های هویتی تندتر می‌شود.

چرا «میل به نابودی» نشانه ضعف است؟

از منظر تئوریک، فریادِ «مرگ بر» غالباً واکنشی است از موضع ضعف، نه قدرت. چرا؟ زیرا قوی آن نیست که به استدلال، سازوکارهای حقوقی و رقابت نهادمند متکی نباشد؛ قوی آن است که اعتراض را به اصلاح‌گری نهادی تبدیل کند، نه به حذف نمادین رقیب. کسانی که به‌جای ارائه برنامه و منطق، به نفی و نابودی متوسل می‌شوند، در واقع نشان می‌دهند که ظرفیت اقناع و جذب پیرو (legitimation capacity) را از دست داده‌اند و برای بقا رو به هیجان‌افزایی و فشار گروهی می‌آورند. این نیز از منظر جامعه‌شناسی سیاسی نشانه‌ای از بحران نمایندگی و فقدان مشروعیت است.

پیامدها: از نرمال‌سازی تا خشونت ساختاری تداوم این نوع گفتمان، مجموعه‌ای از پیامدهای منفی را به همراه دارد: عادی‌سازی نفیِ رقیب، تضعیف فرهنگ گفت‌وگو، تهدید کارکردهای قضایی و قانونی، تشدید قطب‌بندی اجتماعی و فراهم آمدن فضای مناسب برای اقدامات انتقام‌جویانه یا محدودیت حقوق مدنی. در سطح بین‌المللی نیز چنین خوانشی می‌تواند به منزله‌ی سیگنالی مخاطره‌آمیز تلقی شده و به انزوای دیپلماتیک یا تشدید منازعات بین‌المللی بینجامد.

راهکارهای عقلانی و نهادی برای کاهش گفتمان حذف

  • تقویت هنجارهای پارلمانی و انضباط مجلس: تدوین و اعمال قواعد روشن درباره محتوای سخنان نمایندگان و عواقب نقض آن.
  • توسعه‌ی نهادهای میانجی‌گر جامعه مدنی: دانشگاه‌ها، رسانه‌های مستقل و نهادهای حقوق بشری باید نقش فعال در خنثی‌سازی خطابه‌های حذف داشته باشند.
  • بازسازی رژیم‌های انضباط رسانه‌ای و مبارزه با زبان نفرت: تدوین چارچوب‌های حقوقی منطبق بر آزادی بیان اما محدودکننده نفرت‌پراکنی.
  • آموزش شهروندی و توانمندسازی عقلانی: تقویت سواد رسانه‌ای و سیاسی تا شهروندان کمتر تحت نفوذ شعارهای احساسی قرار گیرند.
  • تداوم سیاست‌های پاسخ‌گویانه: وقتی دولت‌ها و نهادها در پاسخ به مطالبات اقتصادی و اجتماعی قوی باشند، فضای تنش‌زا تضعیف می‌شود.

شعارهایی چون «مرگ بر…» بیش از آن که نشانی از قدرت سیاسی باشند، آینه‌ای از ناتوانی گفت‌وگو و ضعفِ مشروعیت‌اند. سیاست سالم، عرصه‌ای است برای تضارب آرا، رقابت برنامه‌ای و پاسخ‌گویی نهادی؛ نه میدانِ هتاکی و حذف نمادین. اگر امروز در صحن پارلمان فریادِ حذف سر می‌گیرد، فردا ممکن است به فراتر از کلمات بینجامد؛ بنابراین وظیفۀ عقلانیت سیاسی و اخلاق جمعی ماست که با ابزار قانون، نهاد و تربیت مدنی، زبان سیاست را به گفت‌وگو بازگردانیم.
در پایان، به‌عنوان تلاشگری در حوزه اندیشه سیاسی، باور دارم که بازگرداندن سیاست به مدارِ استدلال و ممانعت از زبان حذف، تنها از طریق ترکیب نهادسازی محکم، فرهنگ‌سازی مدنی و پاسخ‌گویی عینی مسئولان میسر است؛ کار آسانی نیست، اما ضروری است — زیرا سیاست بدون اخلاق گفت‌وگو، سرانجامی جز تفرقه و تزلزل نخواهد داشت.

لینک کوتاه : https://vefaghemelli.com/?p=11911
  • نویسنده : بهنام عبداللهی
انفرادی

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.