فردگرایی در ایران امروز، دیگر صرفاً یک گرایش شخصی یا خُلقی روانشناختی نیست، بلکه به یک ساختار اجتماعی و رفتاری بدل شده که در لایههای گوناگون زندگی روزمره و حتی مناسبات سیاسی و اقتصادی رسوخ کرده است.
آنچه در زبان علوم اجتماعی از آن به «فردگرایی ابزاری» یاد میشود، اکنون در جامعه ما به چشم میخورد؛ یعنی هر کنش و انتخابی نه بر پایه خیر جمعی، بلکه بر محور سود فردی سنجیده میشود. پیامدهای این وضعیت، از فرسایش سرمایه اجتماعی گرفته تا تضعیف روحیه مشارکت مدنی و سیاسی، دامنگیر جامعه است.
نمونههای روزمره این فردگرایی را در زندگی شهری میتوان دید: رانندهای که برای راحتی خود، خودرو را دوبله پارک میکند بیآنکه به قفل شدن خیابان بیندیشد؛ شهروندی که به درد و نیاز همسایه بیتفاوت میماند؛ یا کارمندی که تنها به ساعات اداری خود فکر میکند، بیاعتنا به کیفیت خدمتی که باید به دیگران ارائه دهد.
این بیتوجهیهای کوچک، در نهایت به شکافهای بزرگ اجتماعی میانجامد. در سطح کلان نیز جلوههای فردگرایی خطرناکتر است: فسادی که از منافع شخصی یک مدیر دولتی تغذیه میکند، رانتجوییهای ساختاری، یا پدیده آقازادگی که در آن موقعیتهای شغلی و منابع ملی، نه بر اساس شایستگی، بلکه بر مدار منافع فردی و خانوادگی توزیع میشود.
میتوان گفت بسیاری از این آفات، میوههای تلخ همان درخت فردگرایی هستند که بهتدریج ریشه در جان جامعه دوانده است.
پرسش اساسی این است که این عارضه از حاکمیت به مردم سرایت کرده یا بالعکس؟ پاسخ را باید در چرخهای متقابل جستوجو کرد.
از یکسو، سیاستهای انحصارگرایانه و توزیع ناعادلانه منابع، مردم را به این نتیجه رسانده که کنش جمعی بیثمر است و تنها راه بقا، تمرکز بر منفعت فردی است. از سوی دیگر، همین مردم با بیتفاوتی اجتماعی و بیمیلی به مشارکت جمعی، عملاً بستر مناسبی برای استمرار سیاستهای غیرمشارکتی فراهم آوردهاند.
علم سیاست هشدار میدهد: استمرار چنین روندی به «آنومی اجتماعی» میانجامد؛ وضعیتی که در آن قواعد جمعی فرو میپاشد و هرکس تنها به سود و زیان شخصی خویش میاندیشد.
جامعهشناسی نیز بر این نکته تأکید میکند که فروپاشی اعتماد عمومی، محصول نابرابری نهادی در کنار ضعف اخلاق جمعی است.
راهکار، نه در نصیحتهای اخلاقی، بلکه در بازسازی عملی ساختارهای اعتماد نهفته است. شفافیت نهادی، عدالت توزیعی، و بازگرداندن حق مشارکت واقعی به مردم، لازمه اصلاح در سطح کلان است.
در سطح خرد نیز باید فرهنگ عمومی و آموزش اجتماعی، مسئولیتپذیری و خیر جمعی را بازتعریف کنند؛ بهگونهای که فرد بداند سود شخصیاش جز در سایه خیر عمومی دوام نمییابد.
تنها در این صورت است که فردگرایی مخرب به فردیت مثبت و خلاق بدل میشود؛ سرمایهای که هر جامعه پویا بدان نیاز دارد.