این رخداد، در نگاه نخست، شاید تنها یک تصمیم فنی یا حقوقی جلوه کند؛ اما در عمق خود، بازتابی است از وضعیت بغرنج سیاستگذاری فرهنگی در سرزمینی که هنر، همواره در مرز میان مجاز و ممنوع معلق شده است.
سریال سووشون، بر پایۀ رمانی است که در زمره آثار فاخر ادبیات معاصر ایران جای دارد. اثری از سیمین دانشور که هم از نظر زبانی و هم از حیث محتوایی، روح و روان نسلهای متوالی را مخاطب قرار داده است.
توقیف چنین روایتی، آن هم در قامت تصویری، نه صرفاً یک ممانعت از پخش که اعلام ضمنی بیاعتمادی به شعور فرهنگی جامعهای است که قرنها در سایهسار شعر و حکمت زیسته است.
شگفتا که در همان حال که سریال وطنی بر اساس متنی ریشهدار، با تنگنظری مواجه میشود، در آن سوی مرزها، محصولاتی نظیر «عشق ابدی» که مروج بیهویتی، ابتذال و ستیز با بنیاد خانوادهاند، به سادگی در دسترس کودکان و نوجوانان ما قرار دارد؛ با فیلترشکن که در دسترسترین ابزار اینروزهای کشور است.
اما آنچه بیش از خود سانسور تلخ مینماید، فیلترینگ یک پلتفرم داخلی است؛ آن هم در دولتی که در ماههای اخیر، زبان به نیت رفع فیلتر شبکههای خارجی گشوده و داعیهدار گشایش در ساحت رسانهای کشور بوده است. چگونه است که گشایش برای بیگانه مباح است و تنگی و تضییق برای خویش روا؟!
بیگمان، این قبیل رفتارهای دوگانه، دلِ هنرمندان متعهد را میلرزاند و اعتماد مردمی را که هنوز هرچند اندکی به رسانههای رسمی دل بستهاند، میفرساید. نتیجه روشن است: میل عمومی، خواهناخواه، به سوی محتوای بیسامان و بیپایشی روانه خواهد شد؛ مجراهایی که نه ضابطهپذیرند و نه مسئول.
اکنون، در این بزنگاه خطیر، سزاوار است که ریاست محترمجمهوری، دکتر پزشکیان، شخصاً در این امر ورود کند. ورای هیاهوی رسانهای و ملاحظات دستگاهی، باید پرسید: در کدام منظومه فکری، محروم ساختن مردم از روایت بومی و تاریخی خودشان، مقدمهای برای اصلاح فرهنگی خواهد بود؟
راه نجات، در بستن چشمها و گوشها نیست. در گشودن افقهاست.