جنگ دوازدهروزه اخیر اسرائیل علیه ایران نشان داد که رژیم صهیونیستی، فارغ از توان موشکی، پهپادی و بالگردی خود، بیش از آنکه دل در گروی میدان نبرد نظامی داشته باشد، چشم به خیابان دوخته است.
قرائن رسانهای این واقعیت را آشکار میسازد؛ چراکه در بحبوحه همان جنگ، رسانههای رسمی و غیررسمی اسرائیل فراخوانهایی پیاپی برای تجمعات خیابانی در ایران منتشر کردند، هرچند بیاعتنایی مردم، این حربه را عقیم گذاشت و حتی انسجام ملی را استحکام بخشید.
واقعیت بنیادین اینجاست که رژیم صهیونیستی، صرفنظر از اهداف متکثر خود ـ از تجزیه ایران گرفته تا تضعیف جایگاه منطقهای جمهوری اسلامی ـ به خوبی میداند که هیچ بمباران گستردهای، ولو با پشتیبانی قدرتهای جهانی، قادر به واداشتن ایران به تسلیم نیست.
تجربه هشت سال دفاع مقدس این حقیقت را به جهان آموخت که ایران در سختترین شرایط نیز نه تنها توان بقا، بلکه توان بازگرداندن موازنه قوا را داراست.
علاوه بر این، جغرافیای محدود و آسیبپذیر اسرائیل هرگونه جنگ فرسایشی را به کابوسی برای بقای آن رژیم بدل میکند.
از همینرو، کمهزینهترین راهبرد برای اسرائیل نه در آسمان که در خیابان تعریف میشود. خیابان، صحنهای است که میتواند با کمترین هزینه و از طریق نفوذ در تجمعات اعتراضی، به اغتشاش بدل گردد و دستکم دو هدف عمده را تأمین کند:
نخست، ارائه تصویری ملتهب از ایران برای تقویت پروژه ایرانهراسی در سطح بینالملل؛ دوم، تعمیق شکاف میان دولت و ملت از رهگذر تنشهای خیابانی.
این همان «پلن ب» است که رژیم صهیونیستی پس از ناکامی در جنگ مستقیم، سرمایه اصلی خود را بر آن نهاده است.
در چنین شرایطی، عقلانیت سیاسی حکم میکند که جامعه ایرانی با درک دقیق این سناریو، در دام میدان کمهزینه اسرائیل گرفتار نشود.
بدیهی است که حتی اگر اعتراضات از خاستگاهی مدنی و صنفی برخاسته باشد، دستهای پنهان میتوانند آن را به مسیری دیگر منحرف کنند و ماهیان خود را از این آب گلآلود بگیرند.
ازاینرو، صیانت از امنیت جمعی و پرهیز از بازی در زمین دشمن، در این مقطع تاریخی، اولویتی استراتژیک برای همه نیروهای اجتماعی ایران به شمار میرود.