روز گذشته، گفتگوی مسعود پزشکیان، -رئیسجمهور ایران- در نخستین حضور رسانهای جهانی خود پس از جنگ ۱۲ روزه اسرائیل، با تاکر کارلسون، روزنامهنگار جنجالی و تأثیرگذار آمریکایی، منتشر شد.
این مصاحبه که بازتابی گسترده در میان تحلیلگران سیاسی و رسانههای بینالمللی داشت، نه صرفاً یک گفتوگوی ژورنالیستی، بلکه بخشی از پروژه بازتعریف تصویر ایران در افکار عمومی جهانی تلقی میشود.پزشکیان، در این مصاحبه، کوشید تصویری تازه از جمهوری اسلامی ایران ارائه دهد؛ تصویری که آشکارا در نقطهی مقابل پروژه ایرانهراسی نظاممند رژیم صهیونیستی قرار میگیرد.
او با اجتناب از شعارزدگی و هیجان، ایران را کشوری «صلحطلب، اما مقاوم»، «منطقی، اما آسیبدیده»، و «اخلاقمدار، اما قربانی بیعدالتی بینالمللی» معرفی کرد.گفتمان او ترکیبی بود از عقلانیت استراتژیک، مظلومیت تاریخی و آرمانگرایی اخلاقی. وی با استفاده از واژگانی چون منطق، بیعدالتی، و اشتباه غرب، تلاش کرد جمهور اسلامی را نه بازیگری ماجراجو در منطقه، بلکه کنشگری قربانی و در عین حال خردمند معرفی کند. در برابر گفتمان توسعهطلب و جنگافروز اسرائیل، پزشکیان تلاش کرد مؤلفههای هویتی نوینی برای ایران در ذهن مخاطب غربی ترسیم کند.
در تحلیل گفتمان این مصاحبه، میتوان از «مثلث پزشکیان» سخن گفت؛ مثلثی متشکل از عقلانیت گفتوگویی، مظلومیت تاریخی و صلحطلبی راهبردی. این الگو، از یکسو حامل پیامی برای افکار عمومی جهانی است مبنی بر اینکه ایران، بازیگری معقول و قابل مذاکره است و از سوی دیگر، حامل پیام هشداری به بدخواهان است که این عقلانیت به معنای انفعال نیست، بلکه مبتنی بر بازدارندگی اخلاقی و ایثارگرانه است.
این گفتوگو، از منظر مخاطبشناسی، دارای سه وجه کلیدی است: ارائه یک تصویر انسانی و عقلانی از ایران برای شکستن کلیشههای رسانهای مسلط.دعوت به بازبینی قضاوتها و نفی تصویر تروریستی تحمیلشده به جمهوری اسلامی.نمایش قدرت گفتوگوی رسانهای و ظرفیت چانهزنی دیپلماتیک دولت.
در واقع، پزشکیان در قامت یک بازیگر رسانهای – دیپلمات، تلاش کرد مرزهای سیاستورزی سنتی را به عرصه دیپلماسی عمومی تعمیم دهد.مصاحبه پزشکیان با تاکر کارلسون را باید نه صرفاً در قالب یک مصاحبه سیاسی، بلکه بهمثابه بخشی از جنگ روایتها تحلیل کرد.
در جهانی که تصویر، مقدم بر حقیقت شده است، جمهوری اسلامی نیازمند بازتعریفی هوشمندانه از سیمای خود در ذهن جهان است. پزشکیان، فارغ از هرگونه لفاظی یا عوامفریبی، تلاش کرد با ابزار منطق، مظلومیت و صلحطلبی، تصویر ایران را بازنمایی کند.اکنون، پرسش اساسی این است: آیا ساختارهای رسمی حاکمیت، ظرفیت همافزایی با این عقلانیت دیپلماتیک را خواهند داشت؟و آیا مخاطبان جهانی، در برابر این تصویر تازه، مقاومتی خواهند کرد یا روزنهای برای گفتوگوی تمدنی گشوده خواهد شد؟