بیانیه اخیر جبهه اصلاحات ایران، در قالب واژگانی نرم، شائبهای از «وادادگی» در برابر ساختارهای قدرت خارجی را تداعی میکند؛ وادادگیای که در قاموس سیاست، بهویژه در شرایطی که میدان نزاع همچنان شعلهور است، تاکتیک خردمندانه تفسیر نمیشود، بلکه بهمنزله «تسلیمنامه تلویحی» در حافظه تاریخی جامعه ثبت خواهد شد.
آنچه هویت یک جریان سیاسی را در برابر افکار عمومی شکل میدهد، نه گفتار دیپلماتیک، بلکه «تصویر ذهنی» است که در ناخودآگاه توده نقش میبندد.
اکنون پرسش بنیادین آن است که این تصویر از جبهه اصلاحات چه خواهد بود؟ آیا جامعهای که هنوز در منطقه «آتشبس موقت» ایستاده است، میتواند این میزان انعطاف و مماشات را بپذیرد؟
بیتردید پاسخ منفی است؛ زیرا هرگونه وادادگی در هنگامه نبرد، نهتنها اعتماد عمومی را متلاشی میسازد، بلکه آن جبهه را در جایگاه «نیروی منفور» قرار میدهد؛ نیرویی که در افکار عمومی به نماد تسلیم بدل شده است.
از منظر روابط بینالملل، این بیانیه پیامهایی پنهان برای بازیگران خارجی دارد. آنان که قواعد قدرت را میدانند، خوب درک میکنند که امضای چنین متنی در وضعیت کنونی، به معنای کاهش اراده مقاومت و تقویت گمانه «پذیرش شروط» است.
این یعنی در آینده هر مذاکرهای، سقف مطالبات طرف مقابل بالاتر میرود و کف امتیازات ما پایینتر میآید؛ زیرا در عرف چانهزنی سیاسی، اولین نشانه تسلیم، مهمترین برگ برنده برای طرف مقابل است.
اما تبعات داخلی، بسی سنگینتر است. این رفتار نهتنها فاصله اصلاحات را با مردم افزایش میدهد، بلکه آن را از جایگاه «جریان مطالبهگر» به «جریان منفعل» تنزل میدهد؛ جریانی که به جای ایستادن در طرف منافع ملی، زیر پرچم مصلحتهای زودگذر گردن خم کرده است.
نتیجه روشن است: شکاف میان اصلاحطلبان و بدنه اجتماعیشان عمیقتر شده و این جبهه، عملاً از مدار تأثیرگذاری خارج خواهد شد.
فراموش نکنیم؛ در منطق قدرت، «زمان جنگ، زمان وادادگی نیست». در هنگامهای که حتی صدای گلوله هنوز از دور به گوش میرسد، سخن از تسلیم، نه تدبیر است و نه عقلانیت؛ بلکه نسخهای است برای حذف تدریجی اصلاحات از جغرافیای سیاست ایران. این داستان جبههای سیاسی است که علیه اصول و آرمانهای خود بیانیه داده است.