ما امروز در نقطهای ایستادهایم که باید با نگاهی عمیقتر به آنچه بر ما میگذرد، واقعیت جنگی را درک کنیم که اگرچه توپ و تانک و موشک آن خاموش شده، اما در جبههای دیگر، با شدت تمام ادامه دارد. آنچه اینروزها تجربه میکنیم، مرحله دوم جنگ تحمیلی اسرائیل علیه ملت ایران است؛ جنگی که نه در میدان نبرد، بلکه در میدان افکار عمومی، روان جمعی و رسانهها بهپا شده است.
دشمن اینبار نه با تسلیحات نظامی، بلکه با مهمات رسانهای به مصاف آمده است. هزینههای سنگینی صرف کرده تا از طریق عملیات روانی، افکار مردم ایران را نشانه رود. هدف روشن است: ناامیدسازی از آینده، بزرگنمایی مشکلات، القای بیکفایتی حاکمیت و استمرار سایه تهدید و جنگ بر فراز ایران.
این جنگ روانی، نه فقط افکار عمومی را هدف قرار داده، بلکه امنیت روانی و ثبات اجتماعی را نیز تضعیف میکند.
در این میان، گروههایی که خود را اپوزیسیون مینامند و مدعی دلسوزی برای ایراناند، بیپرده به بازوی رسانهای دشمن بدل شدهاند. رفتار این گروهها در بزنگاههای حساس، از جمله در جریان جنگ اخیر، نشان داد که منافع ملی ایران کمترین ارزشی در معادلات آنان ندارد.
اما آنچه مایه تأسف مضاعف است، فعالیت برخی حسابهای کاربری و جریانهای مدعی انقلابیگری است که دانسته یا نادانسته، در پازل دشمن بازی میکنند. این گروهها به بهانه نقد ـ که البته در جای خود امری ضروری است ـ پروژه نفاق را پیش میبرند.
یکروز با زبان تحقیر به مسئولان میتازند، روز دیگر نیروهای مسلح را آماج اتهامات قرار میدهند. این شکل از انتقاد، دیگر در چارچوب خیرخواهی نمیگنجد؛ بلکه مصداقی از جنگ ترکیبی است، آن هم از درون.
در شرایط فعلی، آنچه بیش از هر چیز بدان نیاز داریم، «هوشیاری ملی» است. باید بدانیم که همانگونه که غذای مسموم میتواند جان انسان را بگیرد، اطلاعات و اخبار آلوده نیز میتوانند بنیان وفاق، همبستگی، ایستادگی و اعتماد عمومی را ویران کنند. امروز، مخاطب هوشمند و مسئول، همان رزمنده خط مقدم جبهه رسانهای است.
در چنین موقعیتی، حفظ اتحاد ملی، اعتماد به نیروهای خدوم، و تقویت گفتمان عقلانیت و مقاومت، نه یک توصیه، بلکه یک ضرورت برای بقاء ایران عزیز است.