این روزها، تنها یک سال از عمر دولت مسعود پزشکیان گذشته است، اما جریانهایی که همواره خود را «مطلع از همه چیز» و «روشنفکر در همه زمانها» میپندارند، با فشارهای رسانهای و سیاسی تلاش میکنند او را وادار به اقداماتی کنند که ماهیتاً زمانبر و پیچیدهاند.
این در حالی است که چنین مطالبهگری شتابزده، در تضاد کامل با گفتمان پزشکیان است؛ گفتمانی که از آغاز بر تغییرات تدریجی، کاهش هزینههای اجتماعی و پرهیز از تنشهای فرسایشی در ساختار قدرت تأکید داشت.
اعمال تغییرات ساختاری در بازه زمانی کوتاه، نهتنها پایداری اصلاحات را تضمین نمیکند، بلکه میتواند به تشدید شکاف میان دولت و سایر نهادهای حاکمیتی بینجامد؛ شکافی که در نظامهای سیاسی پیچیده، پیامدهای گسترده و بعضاً برگشتناپذیر دارد. تاریخ جمهوری اسلامی نیز شاهد نمونه بارز چنین تجربهای بوده است: از جمله در دولت محمد خاتمی.
تجربه تاریخی خاتمی؛ فشاری که اصلاحات را فرسوده کرد
خاتمی در سال ۱۳۷۶ با شعار جامعه مدنی و توسعه سیاسی و فرهنگی بر سر کار آمد. حامیان او که ترکیبی از جریانهای روشنفکری، اصلاحطلبان حزبی و بخشی از بدنه اجتماعی تحولخواه بودند، بهزودی از او توقعات حداکثری پیدا کردند؛ توقعاتی که با ظرفیت حقوقی ریاستجمهوری و شرایط ساختاری کشور همخوانی نداشت.
برخی از مهمترین فشارها از این جنس بود:
-تسریع در آزادیهای مدنی و مطبوعاتی، بدون توجه به حساسیتهای نهادهای انتصابی و بخشهای سنتی جامعه.
-چالش مستقیم با نهادهای قدرتمند حاکمیتی، بهویژه پس از حوادثی چون توقیف مطبوعات یا ماجرای ۱۸ تیر ۷۸، درحالیکه اختیارات رئیسجمهور برای مداخله محدود بود.
-مطالبات فراتر از قانون اساسی؛ برخی از گروههای رادیکال حامی خاتمی، عملاً او را به عبور از ساختار قانونی موجود تشویق میکردند.
این فشارها بهقدری شدید شد که خاتمی بارها در سخنرانیهای عمومی، به صراحت گفت: «اختیارات رئیسجمهور محدود است و نباید بیش از ظرفیت از او توقع داشت». حتی در مقاطعی، بخشهایی از بدنه اصلاحطلب بهطور غیررسمی از خاتمی میخواستند برای نشان دادن اعتراض به محدودیتها استعفا دهد و با خروج نمادین، ساختار قدرت را در برابر افکار عمومی قرار دهد. خاتمی هرچند چنین کاری نکرد، اما فشار روانی و سیاسی ناشی از این مطالبات حداکثری، در فرسایش سرمایه اجتماعی اصلاحات نقش مستقیم داشت.
از منظر علمی، این تجربه نمونهای کلاسیک از پارادوکس اصلاحطلبی در نظامهای نیمهاقتدارگرا است: هرچه دولت اصلاحطلب تلاش کند با ساختار تعامل کند، از سوی رادیکالهای درون گفتمان خود متهم به انفعال میشود؛ و هرچه بخواهد رادیکالتر عمل کند، با سدهای ساختاری و فشار نهادهای موازی مواجه خواهد شد. نتیجه، نوعی استهلاک سیاسی است که نهایتاً نه به رضایت پایگاه اجتماعی منجر میشود و نه به تداوم مشروعیت در سطح قدرت.
تکرار فشارها بر پزشکیان؛ همان مسیر، همان خطا
امروز، شرایط پزشکیان به شکلی دیگر در حال بازتولید همان تجربه است. بخشی از جریان اصلاحطلب و حامیان تحول سریع، مدام یادآوری میکنند که «زمان تو کم است، فرصت محدود است، باید سریع عمل کنی». این رویکرد، نادیده گرفتن ماهیت واقعی گفتمان پزشکیان است؛ گفتمانی که بهروشنی بر تغییرات تدریجی، اولویت ثبات اجتماعی و تنشزدایی در سطح حاکمیت تأکید دارد.
از منظر راهبردی، فشارهای رسانهای برای شتاب بخشیدن به اصلاحات، ممکن است پیامدهای زیر را به دنبال داشته باشد:
-افزایش اصطکاک میان دولت و سایر نهادهای حاکمیتی؛ که در کوتاهمدت میتواند تعاملات را مختل و در بلندمدت دولت را منزوی کند.
-فرسایش سرمایه اجتماعی دولت؛ وقتی مطالبات حداکثری برآورده نشود، همان جریانهای فشار، دولت را متهم به ناتوانی و سازشکاری میکنند.
-ایجاد دوگانه کاذب دولت–حاکمیت؛ که در شرایط حساس داخلی و منطقهای، میتواند امنیت ملی را تحت تأثیر قرار دهد.
-یأس و سرخوردگی اجتماعی؛ مردم که امیدی به اصلاحات تدریجی بستهاند، با دیدن تقابلهای فرسایشی، دوباره دچار بیاعتمادی سیاسی میشوند.
نیاز به عقلانیت و صبر تاریخی
تجربه خاتمی نشان داد که تحولات ساختاری نیازمند صبر، زمان و سازوکارهای تدریجی است. فشار برای شتاببخشی به تغییرات، بهویژه در نظامهای چندلایه قدرت، نهتنها موفقیت اصلاحات را تضمین نمیکند، بلکه میتواند موجب انسداد بیشتر و بازتولید محافظهکاری شود.
در مورد پزشکیان نیز، تکرار همان الگوی فشار و مطالبهگری شتابزده، میتواند نهفقط دولت او، بلکه مردم و بدنه قدرت را با هزینههای تازه مواجه کند. در نهایت، جامعه است که از افزایش تعارضات، فرسایش سرمایه سیاسی و بیثباتی تصمیمگیریها آسیب میبیند.