مرگ خاموش در اکباتان؛ تنهایی، انزوا و زنگ خطر بیتفاوتی اجتماعی
به گزارش وفاق ملی، در میانهی برجهای بلند و پرهیاهوی شهرک اکباتان، جایی که آپارتمانها به هم چسبیده و فاصلهی فیزیکی میان همسایهها تنها چند متر است، فاجعهای رخ داد که نشان میدهد نزدیکی فیزیکی، الزاماً به نزدیکی انسانی منجر نمیشود.
چند روز پیش، در بلوک ۱۸ فاز دوم این شهرک، اجساد یک مادر حدود ۸۰ ساله و دختر ۵۰ سالهاش کشف شد. بر اساس روایتهای اهالی، از ماهها پیش بوی تعفن در ساختمان پیچیده بود و حتی مایع ناشناسی از سقف طبقهی بالایی به واحد پایین چکه میکرد؛ مایعی که بعداً مشخص شد حاصل تجزیه جسد بوده است.
تلاشهای ناکام برای سرزدن به خانواده
ماجرا اما پیشتر هم یک بار به پلیس کشیده شده بود. دایی خانواده، که مدتی طولانی از خواهر و خواهرزادهاش بیخبر بود، همراه مأمور انتظامی به درِ خانه آمد. مأمور با شنیدن صدای دختر و مشاهدهی پرخاشگری او، گمان کرد مشکلی جز اختلاف خانوادگی وجود ندارد و آنها خانه را ترک کردند. اما احتمال میرود همان زمان، مادر خانواده دیگر در قید حیات نبوده باشد.
روایتهای همسایهها؛ از افسردگی تا انزوا
به گفتهی یکی از همسایگان، این خانواده سالها پیش پدر خود را از دست دادند و یکی از دختران پس از آن دچار افسردگی شدید شد و در نهایت در بیمارستان روانی جان باخت. دختر دوم که مدرک فوقلیسانس شیمی داشت، پس از فوت پدر و خواهر، همراه مادرش در همان خانه زندگی میکرد. از اواخر سال گذشته، مادر کمتر دیده میشد و دختر پاسخگوی پرسشهای همسایگان نبود. این انزوا بهتدریج رنگی از خصومت پیدا کرد؛ او بهجای گفتوگو، با تندی و بیاعتنایی پاسخ میداد و از گشودن در به روی دیگران خودداری میکرد.
کشف اجساد؛ تصویری از یک تراژدی
در نهایت، پس از شدت گرفتن بوی تعفن، همسایهها و مدیر ساختمان پلیس را خبر کردند. آنچه در خانه دیده شد، صحنهای هولناک بود: جسد مادر، با تنها استخوانهایی که از سینه و شکم باقی مانده بود، و دختری که بدنش متورم و متلاشی شده بود. شواهدی مانند کاپشن بر تن مادر، نشان میداد که او احتمالاً در زمستان سال گذشته فوت کرده است.
مرگ خاموش در دل آپارتمانها
این حادثه فراتر از یک رویداد جنایی یا مرگ طبیعی، هشداری جدی دربارهی انزوای اجتماعی، بیتفاوتی و نبود نظام مؤثر پایش سلامت روان در کشور است.
- انزوای اجتماعی: در جامعهای که روابط همسایگی کمرنگ شده، حتی در آپارتمانهای پرتراکم، افراد میتوانند ماهها بدون هیچ ارتباط مؤثری زندگی یا حتی جان خود را از دست بدهند.
- بحران سلامت روان: مرگ پدر، بیماری روانی یکی از دختران، و انزوای تدریجی عضو دیگر خانواده، زنجیرهای از آسیبهای روانی را شکل داده که در نهایت به فاجعه ختم شده است.
- بیتفاوتی ساختاری: نبود سازوکارهای منظم برای پایش افراد آسیبپذیر، و ناتوانی نهادها در ورود به خانههای مشکوک به حادثه (بهدلیل موانع قانونی یا سوءبرداشتها) نقش مهمی در طولانیشدن این وضعیت داشته است.
ابهامات باقیمانده
هنوز روشن نیست که دختر پس از مرگ مادر چه مدت زنده مانده و آیا فوت او ناشی از خودکشی، سوءتغذیه یا علل دیگری بوده است. همچنین این پرسش پابرجاست که چرا با وجود هشدارهای مکرر همسایگان، واکنش سریع و مؤثری برای بررسی وضعیت این خانواده صورت نگرفت.
این حادثه نه تنها داستان یک خانواده، بلکه آینهای از وضعیت روابط اجتماعی و ساختار حمایتی ماست؛ جایی که حتی در میان دیوارهای نزدیک، انسانها میتوانند در تنهایی مطلق بمیرند و کسی تا ماهها متوجه نشود.