وفاق ملی: از نیمهشب گذشته، بار دیگر یکی از پرجدلترین مفاد توافق هستهای ایران با قدرتهای جهانی فعال شد: «مکانیسم ماشه» یا آنگونه که در ادبیات حقوقی غرب از آن یاد میکنند، «اسنپبک».
این سازوکار بهعنوان ابزار فشار سیاسی و اقتصادی علیه ایران به کار گرفته شده است. در نگاه نخست، این رخداد را میتوان امتداد روند فرسایشی تقابل میان ایران و غرب دانست. بسیاری از تحلیلگران داخلی و خارجی آن را «مرحله دوم جنگ» علیه ایران قلمداد کردهاند؛ جنگی که اگر مرحله اول آن را بتوان در قالب «جنگ ۱۲ روزه تحمیلی آمریکا و رژیم صهیونیستی» تعریف کرد، مرحله دوم آن اکنون در میدان اقتصاد رقم میخورد.
در بررسی پدیدههای سیاسی، علوم سیاسی به ما میآموزد که «بحران» نه صرفاً یک وضعیت عارضی، بلکه یک آزمون کارآمدی برای دولت-ملتهاست.
بسیج اجتماعی،کلید بقا در بحران
در نظریههای کلاسیک، همچون اندیشه «چارلز تیلی»، دولتها در لحظات بحرانی زمانی قادر به بقا هستند که بتوانند ظرفیتهای بسیج اجتماعی خود را فعال کنند.
تجربه جنگهای کلاسیک، بهویژه در دهههای اخیر، نشان داده است که قدرت سخت (نظامی) بدون برخورداری از قدرت نرم (انسجام اجتماعی و مشروعیت سیاسی) کارایی چندانی ندارد.
از همین منظر است که میتوان تابآوری ایران در جنگ ۱۲ روزه را نه صرفاً به توان نظامی، بلکه به «اتحاد مقدس» مردم و نخبگان سیاسی نسبت داد؛ اتحادی که رهبر انقلاب آن را عامل اصلی عقبنشینی دشمنان دانستند.
حال پرسش این است: در شرایط جنگ اقتصادی، آیا همان منطق اتحاد میتواند کارگشا باشد؟ فشار اقتصادی، بر خلاف فشار نظامی، بهطور مستقیم معیشت، روان و امید اجتماعی مردم را هدف قرار میدهد.
این نوع فشار را «جنگ فرسایشی اجتماعی» مینامند؛ جنگی که با گذشت زمان میکوشد انسجام داخلی را متلاشی کند و شکافهای اجتماعی را به ابزار فشار بدل سازد. در چنین شرایطی، انسجام اجتماعی میتواند همچون «سپر نرم» عمل کند و تابآوری جامعه را افزایش دهد.
مقاومت اجتماعی، مشارکت در مدیریت بحران
نظریههای «مقاومت اجتماعی» نشان میدهد که هرگاه دولتها بتوانند شهروندان را به مشارکت فعال در مدیریت بحران دعوت کنند و احساس تعلق جمعی را تقویت نمایند، آثار تحریمها و فشارهای خارجی بهطور معناداری کاهش مییابد.
این همان نقطهای است که اتحاد از یک شعار به یک راهبرد بدل میشود. اتحاد به معنای انکار مشکلات نیست، بلکه به معنای پذیرش واقعیتها و همافزایی برای عبور از آنهاست. به بیان دیگر، همانطور که در میدان نظامی، صفوف منسجم سربازان اهمیت داشت، در میدان اقتصاد نیز همبستگی شهروندان و اعتماد متقابل میان مردم و حاکمیت شرط لازم پیروزی است.
از این منظر، آینده ایران در مواجهه با مکانیسم ماشه، نه صرفاً در گروی مذاکرات دیپلماتیک یا ابزارهای اقتصادی، بلکه در گروی احیای همان «اتحاد مقدس» است. اگر جامعه بتواند بار دیگر به این سرمایه اجتماعی بازگردد، تحریمها و فشارها، همانند گلولهها و بمبها، ناکام خواهند ماند.
این همان نقطهای است که علوم سیاسی با واقعیت اجتماعی تلاقی پیدا میکند: بقای دولت-ملت نه تنها محصول قدرت سخت، بلکه نتیجه مستقیم توانایی در حفظ و بازتولید انسجام ملی است.
آینده، همانند گذشته، در گروی این است که تا چه اندازه بتوانیم این انسجام را بهعنوان میراثی زنده و پویا بازسازی کنیم.